مُشاور: سلام وقتتون بخیر ممنون از اعتمادتون روان شناس هستم. مشکل یا سؤالتونو بیان فرمایید. برای این که درک درستی از شما و شرایطتون داشته باشم ابتدا بفرمایید: سن، تحصیلات، جنسیت، وضعیت تأهل، شغل؟ مذهبی هستی؟سابقه بیماری تیروئید، دیابت، کم خونی، اضطراب و دلشوره های مستمر، افسردگی و وسواس های فکری و عملی؟کی آزمایش خون کامل دادید؟
مُراجع: سلام دانشجو هستم به شدت استرس اینو دارم برای کنفرانس برم یا برم پای تخته چیزی و حل کنم وقتی استاد تمرین میدهند و اسم صدا می کنند من تمام مدت رو استرس شدید دارم طوری که نزدیکه گریه کنم همیشه می ترسم نظری بدم . یا تو بحث ها شرکت کنم 22 سالمه، دخترم ، مجرد، دانشجو معلمی، اضطراب دارم وسواس فکری هم دارم
یکی دوماه پیش آزمایش دادم مشکلی نداشتم
مُشاور: دبیرستان و راهنمایی و ابتدایی هم این طور بودید؟
مُراجع: بله من همیشه خجالت میکشیدم
مُشاور: آخرین باری که که استرس داشتید در جمع کی بود؟
مُراجع: هفته گذشته
مُشاور: اجازه بدید برای بیان مطلب از ی تمثیل استفاده کنم دوچرخه سواری یا شنا یا بلدید؟
مُراجع: دوچرخه سواری بله شنا هم تقریبا
مُشاور: وقتی می خواستی مثلا شیرجه بزنه یا بخش عمیق بروی اضطراب داشتی یا وقتی می خواستی بار اول سوار دوچرخه بشی؟
مُراجع: بله زیاد
مُشاور: ولی چون نیازشون داشتی اون اضطراب را تحمل کردی حتی زمین خوردی یا در شنا آب زیادی خوردی تا کم کم مهارت کسب کردی اینجا هم همین طوره برای کسب مهارت کنفرانس دادن و رهایی از اضطراب اجتماعی بهترین کار تمرین مستمر است
مُراجع: درسته
مُشاور: طبیعی است ابتدا کمی سخته ولی کم کم مسلط میشی این مشکل در دنیا شیوع داره بسیاری از بازاریاب ها، کارمندان، دانشجویان و.... در این زمینه مشکل دارند. بسیاری از روحانیون منبری و کشیش ها و سخنران ها ابتدای کارشان این استرس ها را روزهای اول داشتند در کار شما چون نیازتون میشه بهتره به صورت فنی با این مشکل مواجه بشوید و حداقل اندازه ی ترم برای درمانش وقت بگذارید هزینه هر قدر هم بشه ارزش داره حتی شده وام یا قرض بگیری مثل کتاب ها و کلاس های کنکور برای کنکور هزینه کردید؟
مُراجع: بله بصورت فنی یعنی چطور ؟
مُشاور: اینجا هم کمتر از آن نیست چطور دوچرخه سواری و شنا را زیر نظر مربی کار کردید اینجا زیر نظر مشاور باتجربه ولی تا اینجا آمدید دست خالی نمیذارم بروید
مُراجع: خیلی ممنون
مُشاور: آخرین تجربه اضطراب در جمع را گفتید تجسم کنید: سوار قطار زمان شوید و به گذشته سفر کنید تامل کنید کجا بود و نزد چه کسانی بود اولین تجربه اضطراب در جمع را داشتید؟
مُراجع: معلم کلاس اولم ازش می ترسیدم که همون انکار استرس میداد
مُشاور: پس معلم سال اول قدیم تر چیزی یادتون نمیاد؟
مُراجع: قدیم تر خجالت یادم میاد که زیر هفت سال بودم و از دایی مادرم به حدی خجالت میکشیدم که خودمو میکشتم از اتاق برم بیرون ولی نمیتونستم
مُشاور: خانواده واکنششون نسبت به خجالت شما چی بود؟
مُراجع: هیچی فقط میگفتند خجالت نکش
مُشاور: حامی و یار بودند یا به اشتباه هلتون دارند و بار شند
مُراجع: نه اتفاقا مامانم هلم میده تو چیزی که ازش میترسم مثل رانندگی وحشت داشتم ولی به اصرار مامانم موفق شدم
مُشاور: منظورم اینه که درکتون می کردند یا با تذکر و نصیحت حالتون بدتر می کردند
مُراجع: نه همیشه تذکر میدادند ناز کشیدن نبود ولی حس خوبی داشتم باهام صحبت می کنه
مُشاور: فضای اون روز را تجسم کنید که کودک بودید و اضطراب داشتی با دایی مواجه بشی
بله
مُشاور: نگاه تون به دیگران، ترس، سرخ شدن صورت، خشکی دهان، نگرانی درسته؟
مُراجع: به غیر از خشکی دهان بقیش بله خشکی دهان و یادم نمیاد
مُشاور: به نظرتون این تجربه کودکی با اون تجربه امروز چقدر شباهت داره؟
مُراجع: فقط ترس تو دلم شبیهشه
مُشاور: نگرانی؟
مُراجع: چرا اینم هست
مُشاور: میل به اجتناب و دور شدن؟
مُراجع: اره دلم میخواست امروز من تو اون جمع محو باشم اون روزم دلم نمیخواست بیام بیرون
مُشاور: یا حس ناخوشایند از استاد مثل دایی سفت شدن عضلات
مُراجع: بله سفت شدن عضلات هم بود
مُشاور: تپش قلب
مُراجع: بله
مُشاور: احتمالا برافروختگی، تکرر ادرار، عرق کردن
مُراجع: نه اینها رو ندارم
مُشاور: در کل، داستان امروز اکوی داستان گذشته است بذر نامرغوبی که دیروز کشته شده امروز درخت شده و میوه های تلخی داده در واقع ما نان یا چوب گذشته را میخوریم
مُراجع: درسته
مُشاور: ظاهرا به طور کلی اضطرابی هم هستید و سابقه وسواس یا افسردگی؟
مُراجع: بله وسواس شدید دارم
مُشاور: کنفرانس مثل روزه گرفتن است وقتی قوی باشی کمتر اذیت میشی وقتی علاوه بر خجالتی بودن وسواس یا اضطراب داشته باشی بیشتر اذیت میشی هر قدر وسواس و اضطراب را مهار کنی موفق تر خواهی بود در مهار شرم و اضطراب اجتماعی
مُراجع: مثال جالبی بود
مُشاور: آخرین تجربه و اولین تجربه مقایسه شد و گفتیم گذشته اکوی الان است بعدش ؟
چیزی برای بعدش به ذهنتون میرسه که بتونه این صدای این اکو را تنظیم و خوشایند کنه؟ تجسم کنید همان ایام کودکی مادرتان همدلی عالی با شما داره و شما را تشویق می کنه که مقابل دایی بایستی و سلام کنی و دایی با گرمی با شما صحبت می کنه و عیدی بهتون میده و شما از آن روز به بعد از دایی خوشتان میاد. خیلی تمایل دارید ببیندش. مادرتان هم بارها و بارها از رفتارم با دایی برای دیگران می گوید و به خاطر جراتم تشویقم می کنه. و..