سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی عاقلانه

ای برادر قصه چون پیمانه است// معنا اندر وی بسان دانه است// دانه معنی بگیرد مرد عقل// ننگرد پیمانه را گر گشت نقل‏
سلام
زمانی که نوجوان بودم در راه مدرسه از پسری خوشم اومد که فقط از کنار هم میگذشتیم ایشون هم دبیرستانی و بزرگتر بودند بنده نمیدونستم ایشون چه حسی دارن به بنده اما من خیلی از ایشون خوشم میومد سه سال هر روز صبح ایشونو میدیدم. من بااینکه با ایشون هیچ صحبتی نداشتم اما احساس خوبی داشتم و هرچندوقت وقت نگاه میکردیم من یکی دوربار این سال ها ایشونو تو شهرمون دیدم بعد سال ها و خیلی خواستم با خودم کنار بیام اگر ایشون منو بخواد میاد جلو اما نیومدن
اما متاسفانه من همش در حال تلاش بودم بیخیال باشم اما هیچوقت فراموششون نکردم و هروقت میخوام تا جایی برم همش احساس میکنم باز هم از کنارم میگذرن و دنبالشم میون ادما !
الان بنده خیلی نگرانم که نکنه به زندگی اینده ی بنده مشکل وارد شه و درحالیکه ازدواج کردم به ایشون فکر کنم
سلام بر شما
ممنون از اعتمادتون
سن، تحصیلات، شغل، سابقه بیماری؟
26، لیسانس زبان، دانشجو، چندین ساله وسواس دارم
خرین بار کی ایشان را دیدی؟
پاییز سال قبل
برای رسیدن به ایشان چه اقدامی کردید؟
نمیتونم اقدامی کنم متاسفانه چون دختر هستم و باید منتظر بمونم
چند ساله تقریبا می شناسیدش؟
9سال
این نه سال ایشان چند بار سراغتون اومد یا پیام فرستاد؟
هیچوقت فقط یک شماره داخل گوشیه پدرم بودم که عکس پروفایل اون شماره خیلی شبیه بود به ایشون از پدرم ام پرسیدم گفتن همچین اسم و فامیلی نمیشناسن پدرم کلا بخاطر شغلشون با ادمای زیادی درارتباطن
به نظرتون حس ایشان به شما چیه؟
نمیدونم واقعا اما نگاهشون انگار یه طوری بود
که من حس میکردم ازمن خوششون میاد ولی...
ولی چی؟
اگر خوششون میومد چرا جلو نیومد این هم سوال هست برام
از یک تا صد چند درجه ذهنتون درگیرش هست؟
80
به نظرتون
چند روز یا چند ماه صبر کنید ممکن است ایشان به سمت شما بیاد؟
این کار بنظرم عقلانی نیست و من فکر میکنم اگر میخواستن بیان تا الان اومده بودن
الان خواستگار دارید؟
متاسفانه اون حجم از فکر ایشون منو اذیت میکنه
بله
البته داشتم و به دلایلی رد شدن
تا تکلیف این احساس مشخص نشود هرگز تصمیمی برای پذیرش خواستگار نداشته باش.
می تونید با دقت و تأمل روی نه سال گذشته
قرینه و شواهد و مؤیداتی پیدا کنی که به شما علاقه دارد؟
اینکه ساعت مدرسه رفتمون رو یه دقایقی تنظیم کرده بودیم یا اینکه من با دوستم بودم به طور ناگهانی ایشون جلومون رد میشدن و فقط مثل همیشه بنده رو نگاه کردن و رفتن یا اینکه باشگاه طرف خونه ی ما میومدن و طرف خونه ی ما با رفیقش میگشت و..
یا اینکه ازاون سر خیابون میدیدمشون که منو نگاه میکنن و فقط نگاه های طولانی بود و هیچ صحبتی نشد
سابقه داشته فردی نه سال از کسی خوشش بیاد و هیچ اقدامی نکنه؟
بین دوستان شما کسی بوده؟
تابحال نپرسیدم
بپرسید و این امر را در نظر بگیرید
ولی در مشاوره هام چنین تجربه ای نداشتم
من گاهی فکر میکنم ایشون شاید دنبال من هستن مثل خودم چون ما ازون خونه رفتیم
واقعیتش من مرد هستم همجنس خودمو می شناسم
وقتی مردی به دختر یا خانمی برای ازدواج فکرش مشغول بشه نمی تونه صبر کنه نگرانه که نکنه کسی بیاد و قبول کنه یا خانواده نظرشون تغییر بدهند به همین دلیل زود میره تا به هر شکلی هست خواستگاری کنه
بله
مشاوره ای داشتم خانمی بود سالها فکر می کرد جوانی که در واحد کناری آنها در مجتمعشون هست و پزشکه
به او علاقه داره می گفت دلیل هم دارم به من نگاه می کنه زیاد با لبخند سلام می کنه
عجب
من منتظر بودم سر خیابان در مجتمع آمد و با احترام اشاره کرد سوار شوم و من را تا مسیری رساند ولی این همه سال اون آقا چیزی نگفته بود بهش با من مشاوره داشت گفتم تجربه من میگه ایشان فقط برون گراست و رابطه اجتماعی گرمی داره یا شما را می بینیه یاد خواهر یا عمه یا خاله اش می افتد نهایتا می گفت نه خیر. مطمئنم که قلبم به هم دروغ نمیگه گذشت تا یک سال بعد آمد مشاوره خیلی به هم ریخته بود می گفت چند روز بود نبودش بعدش آمدند و با اقوام و جشن گرفتند با خانمی عقد کرده بود
من خیلی سعی کردم به فرد دیگه علاقمند شم تا ایشون از یادم بره اما باز رفتم خونه ی اول. اصلا چرا بدون هیچ زمینه ای چنین حسی در من ایجاد شد از اول؟بله من در این مورد هم در تلاشم 
معمولا حس خوشایند یا منفی ما نسبت به افراد که بدون سابقه آشنایی روی می دهد به خاطرات نخستین ما در ایام کودکی و ارتباط ما با والدین یا مراقبان ما ارتباط عمیقی و تنگاتنگی دارد. که در مورد هر فردی باید با تحلیل روان شناختی آن را کشف کرد.
باور کنید اینطوریه مثلا دارم میرم کلاس تمام این خیابونا منو یادش میندازه
نه اینکه خودم بشینم بهش فکر کنم به طور خیلی اختصاصی
حستون برام قابل درکه و عجیب نیست که انسانی از فردی خوشش بیاد و بهش فکر کنه منم که مشاورم این تجارب را داشتم ولی خب نباید جلوی ذهن را باز بذاریم و به افکار بال و پر بدهید و خیالبافی را هم ضمیمه اش کنیم
وقتی شب و روز عمدا بهش فکر می کنی خب حجم یاد ایشان خیلی درشت میشه این مثل اینه که درختی بکاری و پیوسته آبیاری کنی
و منتظر باشی درخت رشد نکنه خیالبافی یعنی قدرت بخشیدن به او هیجان هایی که دلیل قوی و واقع بینانه ای براش نداریم
خب این حس نه ساله را با مشاوره حضوری باید براش تدبیری کنید
البته شایدهم شده
شما نظرتون چیه دقیقا چیکار میتونم کنم؟
 

ادامه داره