بین او و شوهرش بدجوری شکر آب شده بود. کسی که با خنده روابط خومونی نامحرم در مهمانی ها و حتی سکس ضربدری رو باعث تدوام زندگی می دونست و بقیه رو امل معرفی می کرد الان ضجه می زد و می گفت: «وقتمو با کلاسای اینجا پر می کردم غافل از این که شوهرم هر روزی با زن بیگانه توی خونه کثافت کاری می کرده. به شوهرم خیلی فرصت دادم اعتیاد جنسی داشت منم نتونستم خیانتشو تحمل کنم بعد از ماه ها مشاجره و بحث و دعوا درخواست طلاق داده ام.»
خودم این قدر گرفتار بودم که حال و حوصله شنیدن سخنانشو نداشتم. از سویی هم خوشم نمیامد که با دوستانم و مؤسسه ای که براش خون دل خورده بودم ارتباط کاری داشته باشه. بهش گفتم: «ببخشین من عجله دارم البته دیگه اینجا مسؤولیتی ندارم. برای هیئت مدیره یاداش می ذارم که عذر دارین و نمی تونین در این مؤسسه تدریس کنین خیالتون راحت. شما دنبال کارتون باشین.»
بعد با فرشته تماس گرفتم با گرمی مثل همیشه با هم حال و احوال کرد. هرچی بیشتر با هم حرف می زیم آروم تر می شدم اما نمی خواستم نه نمی خواستم اون با اون لحن گرم و صمیمیش بازم خرم کنه. نمی خواستم آتیشم بخوابه تصمیممو گرفته بودم که کار رو یه سره کنم. به همین خاطر بهش گفتم غرض از مزاحمت این که واقعیت اینه که ازدواج موقتمون وقتش دیگه داره تموم میشه باید هر کدوم ما بریم سراغ زندگی خودش. فرشته که تا چند دقیقه قبل با گرمی حرف می زد سکوت کرده بود. فکر کردم تماسمون قطع شد. بلند گفتم: «الو الو می شنوی؟»
صدای سرد و ضعیف فرشته به گوشم رسید: «بگو دارم می شنوم.»
خودم هم از این وضعیت حال خوبی نداشتم اشک از چشمام سرازیر شدند مشتانم را گره می کردم و به خودم دلداری می دادم که نباید احساسی بشی و وقتشه که دیگه تمومش کنی تا کی می خوای این ماجرا رو کش بدی؟
ادامه دادم: «راستش برای منم جدایی راحت نیست، اما چاره چیه؟ قبلا هم گفته ام که ازدواج دائم من و تو با مشکل رو به رو می شود. من واقعا با تهمینه ازدواج دائم کردیم و الان عقدیم از این جای داستان رابطه ما به تو بستگی داره ماندنی هستی یا........»
حرفم تموم نشده بود که فرشته گریه و هق هق کنان و با صدای بلند گفت: «بگو بگو خجالت نکش ماندنی هستی یا رفتنی.؟» این جمله رو گفت و تماسو قطع کرد بعد از نیم ساعت با تلگرام این پیامو بهم داد و قسمم داد که به جدایی فکر نکنم و فقط و فقط تا آخر عمرم با او باشم:
یه پاییز زردو زمستون سردو
یه زندون تنگو یه زخم قشنگو
غم جمعه عصر و غریبی حصرو
یه دنیا سوالو تو سینم گذاشتی
جهانی دروغ و یه دنیا غروب و
یه درد عمیق و یه تیزی تیغ و
یه قلب مریض و یه آه غلیظ و
یه دنیا محالو تو سینم گذاشتی
رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی؟
کجایی تو بی من، تو بی من کجایی؟
یه دنیا غریبم
کجایی عزیزم
بیا تا چشامو تو چشمات بریزم
نگو دل بریدی
خدایی نکرده
ببین خواب چشمات با چشمام چه کرده
همه جا رو گشتم
کجایی عزیزم
بیا تا رگامو تو خونت بریزم
بیا روتو رو کن
منو زیر و رو کن
بیا زخمامو یه جوری رفو کن
عزیزم کجایی؟ دقیقا کجایی؟
کجایی تو بی من، تو بی من کجایی؟
آره ................ منم و حسرت با تو ما شدن
ادامه داره
زندگی عاقلانه
ای برادر قصه چون پیمانه است//
معنا اندر وی بسان دانه است//
دانه معنی بگیرد مرد عقل//
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل