زندگی عاقلانه

ای برادر قصه چون پیمانه است// معنا اندر وی بسان دانه است// دانه معنی بگیرد مرد عقل// ننگرد پیمانه را گر گشت نقل‏
ضامن من
طلبه ای رفت وام ازدواج بگیره. گفتند برو ضامن بیار
گفت: ضامن من خداست.
گفتند: کسی را بیار که ما بشناسیم

...................
راستی می دونستید برای یه طلبه تو قم یافتن ضامن یه چیزی تو مایه یافتن علم کیمیا و آب حیات است؟ چون اغلب دوستان او هم بهش می گویند عمتک مثلک (چک و مک مون کجا بوده)

***

قبل از عید رفتم بانکی وام بگیرم حال نگویم چه شهری بود چون قمی­ها حساس هستند بهشون بر می­خوره. بازم نگم چه بانکی بود، خب همه مدیران و کارمندان بانک­ های رفاه که مثل هم نیستند. قبل از عید همه کارهای وام را انجام دادم گفتند پول را بعد از عید واریز می کنیم. بعد از عید یکی دو ماه ما را دواندند گفتند هنوز به ما دستور پرداخت اعلام نشده است.بعد هم گفتند اجازه بدهید انتخابات ریاست جمهوری انجام شود( نمی دونم مگه اجازه آن دست من بوده؟!) به هر حال رئیس جمهور و کابینه او هم مشخص شد. رفتم گفتم بابا اگر می خواست نظام عوض باشه عوض بش
ه بود (نظام عوض بشه بهتر از اینه که مسؤولان نظام عوضی بشن.)گفتند: ای بابا چقدر شما سمج هستید اون وام که مال سال قبل بود. تازه فهمیدم چرا روان­ شناسان می گویند حال یا اینجا و اکنون را بچسب. واقعا که برخی از مسؤولان بانک روان­ شناس کاربردی هستند فقط یه نیم عیبی دارند که سکولارند و با مراجع قهر.

 

.....

منبع:‌کتاب شوخ طبعی های طلبگی، م. ح قدیری،