سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی عاقلانه

ای برادر قصه چون پیمانه است// معنا اندر وی بسان دانه است// دانه معنی بگیرد مرد عقل// ننگرد پیمانه را گر گشت نقل‏

یوگای نماز

نوع فایل: rar yoga e namaz.rar  , 452.2


محمدحسین قدیری، ماهنامه قدر، ش58
فکر نمی ­کردم یوگا بتونه این قده بهم آرامش بده. از وقتی که نتایج اون رو دیده بودم به هیچ وجه حاضر نبودم کلاس ­های یوگا رو که دو روز در هفته برگزار می­شد، تعطیل کنم؛ از مهمانی ­ها و گردش ­های خونوادگی می­ زدم تا به باشگاه یوگا بروم.

آقا مهدی، مربی یوگا، برایم سمبل موفقیت و زندگی آرام بود. خیلی دوست داشتم سبک زندگی اون رو تو زندگیم پیاده کنم، ولی متأسفانه وقتش پر بود و کمتر می­توانستم سئوالاتم رو ازش بپرسم. اما به هرحال، حرکات و سکناتش الگوی زندگیم شده ­بود. من فقط شیفتة اخلاق و شخصیتش نبودم، محبوب بچه­ های باشگاه شده­ بود. خیلی­ ها ناخودآگاه مثل اون راه می ­رفتن، حرف می­ زدن، یا می­ خندیدن و مدل مو و لباس انتخاب می­ کردن.

تو خونه با مامان و بابام هیچ مشکلی نداشتم، جز این که اونا از دستم ناراحت بودن که چرا نسبت به نمازم سست شده ­ام. بابا دبیر زبان انگلیسی بود که باورهای دینی محکمی داشت و به احکام شرع پایبند بود، ولی راستش سخنانش، من را قانع نمی­کرد. ادعا داشت که دین و به خصوص نماز به زندگی معنا، جهت و آرامش می­ده. منم که تکالیف دینی برام سخت بود، ادعام این بود که خُب هرچیز که بتونه این نقش را ایفا کنه و راحت­ تر باشه همون می ­تونه جایگزین نماز و دین بشه. و من جهت، برنامه و معنای زندگی، و آرامشم رو در باشگاه یوگا یافته­ بودم.

یه روز تو پیاده رو داشتم به سمت باشگاه قدم می ­زدم که متوجه شدم مربی یوگا سرآسیمه سوار آژانس شد و رفت. وقتی به باشگاه رسیدم از بچه­ ها علت رو جویا شدم؛ دختر بچه مربی از پله ­های خونه ­شون پایین افتاده بود.
با شنیدن این خبر، نتونستم احساسم رو کنترل کنم؛ سریع خودم رو به بیمارستان رسوندم. بچه رو به اتاق عمل برده بودن. سراغ مربی رو از چند نفر گرفتم تا این که پرستاری گفت او رو دم نماز خونه بیمارستان دیده. مثل برق خودم رو به نمازخونه رسوندم. صدای هق هق اوس مهدی تا دم نماز خونه می­ یومد. موندم که چه کنم برم جلو یا نه؟ راستش هنوز تو چنین موقعیتی گیر نکرده ­بودم نه می ­تونستم برم پیشش و نه می­ دونستم وقتی رفتم تو این موقعیت، چی بهش بگم، و از سویی هم، دلم نمی­ یومد که برگردم. میخکوب سرجام ایستاده بودم. کمی با خدا درد و دل کرد و خدا به پنج تن و اباالفضل قسم می ­داد که بچه ­اش رو بهش برگردونن. کمی بعد بلند شد و دو رکعت نماز خوند. بعد از نماز رفت سجده کمی گریه کرد کم کم صداش رو نمی­ شنیدم. راستش ترس برم داشت که نکنه بلایی سرش اومده باشه زدم زیر گریه و با عجله خودم رو بهش رسوندم. بازویش رو گرفتم و صداش کردم. مربی از سجده بلند شد. کاسه قرمز چشماش لبریز از اشک بودن. دستم را به گرمی فشرد و از حضورم درکنارش تشکر کرد و عاجزانه ازم خواست که چون جوانم و قلبم پاک­ تر برا فرزندش دعا کنم. بعد از چند ساعت با اصرار اوسان به خانه برگشتم.

دو روز بعد مربی به باشگاه اومد. خدا رو شکر خطر از سر ملیکا گذشته بود، با این حال، هنوز مربی دل و دماغ کار کردن رو نداشت. به بچه گفت که زیر نظر ارشد کلاس تمرین کنن. وقتی دیدم مربی لباس عوض نکرد من هم از روی تشک کم کم پیش مربی رفتم و روی نیکمت کنارش نشستمتا تنها نباشه. نمی­ دونستم چه طوری سر سخن رو باز کنم یواش یواش اوسا یادم رفت و غرق تماشای تمرین شدم که زمزمة او توجه من رو به خود جلب کرد سرش رو در حالی که موهایش رو چنگ کرده بود ملایم تکون می ­داد و با صدای غمناکی می­ خوند: «امان از دل زینب. امان از دل زینب که خون شد دل زینب. هاج و واج مونده بودم که نم نم اشکای استاد به سیل اشک و صدای ضعیفش به هِقُ هِق تبدیل شد. بچه ­ها که متوجه حال و روز مربی شده بودن، دورش حلقه زدن. مربی که تجمع بچه ­ها رو حس کرده بود، سرش رو بلند کرد به ما نگاهی کرد و گفت: تو خونه خودم بچه، بازی کرده افتاده، سریع ان رو به بیمارستان رسوندن، من که مَردم و ادعا مربی­گری دارم تا بیمارستان هزار بار مُردم. تاب و جیگر دیدن بچه خون آلودم رو نداشتم. بچه­ها! چه کردن نامردها با رقیه، دختر بچة امام حسین(ع)، سیلیش زدن تو تیغ­ ها و سنگ­ های بیابان با اسب دنبالش کردند و تازیانه­ اش زد بعد هم نتونست تحمل کنه و تو خرابه درحالی که سر باباش تو بالینش بود کنار عمه ­اش...» بعد هنوز سخنانش تموم نشده بود که زد زیر گریه. سپس چند نفس عمیقی کشید گفت: بچه ­ها اهل نصیحت کردن نیستم اما شما رو به ولای علی مثل ملیکام دوست دارم بذارین یه چیزی رو از جون و دلم براتون بگم چیزی که بهش رسیدم و حسش کردم و باهاش زندگی:
«هیچ آرام­بخشی آره هیچ آرام­بخشی مثل آغوش مادر در کودکی و آغوش خدا بعد از کودکی، نمی­تونه به ما قرار و تسکین بده. یوگا ورزش مفید و خوبیه. لازم نیست ازش بگم چون همة شما با تمرین ­ها و روش­ های اون آشنایی دارید. امّا واقعاً وقتی با نماز مقایسه­ اش می­ کنم. می­ بینم که قطره­ای در برابر دریا هم نیست. گاهی به حال افرادی که با بینش مسلمان می­شوند غبطه می ­خورم. اونا با نماز و ذکر خدا، حال می ­کنن. این رو تو سفرهای خارجی­ام دیده ­ام. یه زمان فکر می­کردم یوگا می ­تون جای دین و مذهب رو برام بگیره، خدا بیامرز بابام خیلی حرص خورد ولی که نظرم رو عوض کنه ولی نتونست که نتونست. اما دوست مسیحی­ام که مسلمان شده­بود و استاد یوگا هم بود، من رو از خاکی بیراه به جاده اسلام آورد.» او راست می­ گفت: «اگه یه روان­شناس از غرب می ­آمد ایران یه تکنیکی رو به عنوان آرام­بخش به ما توضیح می­ داد، بیشتر از سخن خدا درباره نماز قبول می­ کردیم. یوگا اگرچه شرقی است، غربی­ ها، لباس فرنگی به تنش کردن تا جهانی شد.»



من که داستان اون روز استاد در نماز خونه و سخنان حالا، جا خورده بودم رو کردم به استاد و با تعجب گفتم: «مگه شما نماز هم می­ خوانید؟!»: استاد با همون چشمان اشک آلودش خنده با معنایی کرد و گفت: نماز رو نمی­ خونم. بلکه با تمام وجودم می­ خورم. با تک تک سلول­هام حس و هضمش می­ کنم.
بعد رو کر به بچه ها و گفت:« بچه­ ها شما مثل من بیراهه نروید اول راه هستید مسیر را کج نرید ها.
نماز مثل یوگاست؛ بهتره براش لباس خاص، مکان خاص، سجاده ویژه، عطر و..انتخاب کنیم. برای یوگا هم لباس مخصوص داریم و حرکات و نرمش ­هایی ملایم انجام می­ دهیم. وضو و اعمال نماز با ذکرهای خاصشان هرکدام حکمت و فلسفة خاص خودش رو داره. کسی که به یوگا اعتقادی نداشته باشه یا حرکاتش رو خوب انجام ندهد، فلسفه تمرکز و تنفس آن رو نفهمه ازش بهره ­ای نمی­ بره و کسی هم که به نماز معتقد نباشد یا نسبت به آن اهمالکار باشه ازش سودی نمی ­بره، یوگا یه ورزش یا بنا به اعتقاد روان ­شناسان آرام­بخش قوی­ است. برخی در هِند مدرسه یوگا ایجاد کردن و در ضمن اون، نرم نرم و آهسته آهسته افکار بودایی در زمین ذهن شاگردان می­ کارند؛ یعنی یک ابزار تبلیغی. امـّا، امّـــــا، نماز به غیر از آرامش عمیقی که به ما هدیه می­ کنه، در واقع، پیوند عاشقانه بنده با خال خودش، خدای حکیمه. همون که از اوییم و بی او آرامش پایداری نخواهیم یافت.

هیچ کنجی بی­داد و بی­دام نیست


جز به خلوتگه حق آرام نیست

همان گونه که کودک بازیگوش به خوبی از مادرش تغذیه نمی­ شود. انسانی که هدف رو گم کرده و به نوعی دیگر بازیگوش شده و سیم ارتباطش به خدا وصل نیست، تغذیه معنوی نمی­شه. او از این جهت، لاغر و مردنی است این فرد توی گرداب سختی­ها­ و امواج گرفتاری­ های زندگی، که در مسیر همه ما هست، کم می اره. اما دوستان می­ خواین تو زندگی کم نیارین در کنار یوگا، یه باشگاه دیگه هم باید برویم؛ باشگاه دین و مذهب. حضرت زینب با چه نگاهی دنیا رو این قده زیبا می ­بینن که تو اون همه بلا در کربلا، به ابن زیاد گفتن: ما رأیتُها الاّ جمیلاً؛ من به جز زیبایی چیزی ندیدم، زشتی از کارهای و اعمال شماهاست.»


نکته­ های تربیتی
1 . روان­شناسان دنیا انسان را دارای سه بعد می­ دانستند، بعد زیستی و بعد اجتماعی و بعد روانی. در سال­ های اخیر بعد معنویت را هم به آن اضافه کرده­ اند.
2. قرآن ذکر را مایة آرامش می ­داند و علمای ربانی آرامش و عمر طولانی دارند.
3. حس پرستش، معنایابی، حقیقت­ جویی، کمال خواهی و میل به زیبایی از ابعاد فطری انسان است.
4. دین به زندگی، درد، رنج، کار و حتی مرگ معنا می ­بخشد.
5. جوان و نوجوان با «بحران هویت» در مسیر رشد روبرو می­شود که تا رسیدن به تعادل شناختی خودش مضطرب است. او می­ خواهد ارزش ­ها و باورهایی را که از والدین دریاف کرده است تخریب کند و از نو با تفکر خود بازساز کند. به همین دلیل است که کارشناسان اسلام شناس می ­گویند اصول دین تقلیدی نیست بلکه تحقیقی است. او به دنبال رسیدن به پاسخ برای اساسی سؤالات زندگی ­اش مانند من کی ­ام، از کجا آمده­ ام، به کجا خواهم رفت، هدف زندگی چیست و... ­است باید به او جهت داد تا راه را بیابد. نباید باورهای دینی را به زور به او تحمیل کرد بحث منطقی غیرمستقیم، معرفی کتاب و کارشناس مذهبی، تقویت باورهای درست، جهت دادن در مسیر الگویابی و همراهی کردن با او در تفریح و گردش و ورزش و... مفید است.
6. سازنده یک سیستم بهتر از دیگران با کار آن آشنایی دارد او می داند که چه چیزی بازده آن را بالا می­ برد و چه چیزی سبب از بین رفتن آن می ­شود سیستم خلقت را خداوند ایجاد کرده برنامه رسیدن به موفقیت و سعادت از دفترچه راهنمای او؛ قرآن و حدیث، برگیریم.
7. گاهی سخن یک انسان متدین که مبلغ دین نیست ولی در جهتی الگوی جوان است اثر بسیار سازنده ای در ارشاد و تربیت دینی دارد.
8. در ارتباط با افراد موفق و الگوها گرفتار «خطای هاله­ ای» نشویم؛ مثلا اگر فوتبالیست یا هنر پیشه محبوب ما در کارش برجسته است به این معنی نیست که او حتما در باورهای دینی و هدف در زندگی هم موفق است. همین طور اگر فردی جایی بد عمل کرد به این معنی نیست که کل شخصیت او منفی باشد. باید رفتار منفی را از کل شخصیت جدا کنیم.
9. در سختی ­های زندگی باید با مسأله مداری(تفکر، مشاوره، مطالعه، کمک از حامی باتجربه) استفاده کنیم البته هیجان مداری مثبت مثل توسل، دعا و راز و نیاز و تضرع در برابر خدا مفید است. باید از هیجان مداری منفی مانند کشیدن سیگار، نوشیدن مشروب، عیاشی برای فرار از مشکل، گریه ­های مکرر، اجتناب از اجتماع، رو آوردن به فال گیری و طالع بین ، اعتقاد افراطی به بسته شدن بخت و سحر به شدت اجتناب کنیم.
10. دعا در حد متعادل اگر با کار و تلاش و مشاوره گره بخورد مطلوب است.
11. براساس معارف اسلام ما باید برای زندگی ما برنامه داشته باشیم و گرفتار افراط و تفریط نشویم. کل خلقت ما، برای بندگی خداست. ساعات شبانه روز را باید چهار قسمت کنیم:
الف-عبادت(بندگی خاص)،
ب- کار و تلاش( بندگی عام)،
ج- ارتباط با همنشینان سالم( بندگی عام)،
د- استفاده از تفریحات سالم برای نشاط و تجدید قوا در سه بخش اول( بندگی عام).

12. همان گونه که گوشی­ همراه نیاز به شارژ دارد و بدون شارژ تماس مقدور نیست ما نیز در شبانه روز نیاز داریم خودمان را سه بار با نماز شارژ کنیم و گرنه به آرامش، ارتباط عمیق­ ر با خدا، مقاومت دربرابر سختی ها و... نخواهیم رسید.
13. برای مطالعه بیشتر‌:کتاب رضایت از زندگی و کتاب الگوی شادی از نگاه قرآن و حدیث از انتشارات دارالحدیث قم را بخوانید و نرم افزار شادکامی در آموزه های دینی از موسسه خدماتی مشاوره­ای جوانان و پژوهش ­های اجتماعی تهیه کنید و نرم افزار شوخ طبعی ­های طلبگی را از بخش نرم افزار سایت اسک دین دات دانلود کنید.

http://www.portal.esra.ir/Pages/Controls/HtmlEditor/uploadsDir/imagefiles/bargozide/bargozide-002.jpg

 

 

منبع: محمدحسین قدیری، ماهنامه قدر، ش58