چون کسی را خار در پایش خلد***پای خود را بر سر زانو نهد
وز سر سوزن همی جوید سرش***ور نیابد میکند بالب ترش
خاردر پا شد چنین دشوار یاب***خار در دل چون بود واده جواب
خار دل را گر بدیدی هر خسی***کی غمان را راه بودی برکسی
کس به زیر دم خر خاری نهد***خر نداند دفع آن بر میجهد
برجهد آن خارو محکمتر زند***عاقلی باید که خاری برکند
خر زبهردفع خار از سوز درد***جفته می انداخت صد جا زخم کرد
آن حکیم خار چین استاد بود***دست میزد جابه جا می آزمود
گفت دانستم که رنجت چیست زود***در خلاصت سحرها خواهم نمود
شاد باشو فارغ و ایمن که من***آن کنم با تو که باران با چمن
من غم تو میخورم تو غم مخر***بر تو من مشفق ترم از صد پدر
وعـده هاو لطف های آن حکیم***کرد آن رنجور را ایمن زبیم