توطئه موذیانه و بکارت
غریزه جنسی آن قدر قوی است که فروید انسان را قلبمه ای از این غریزه میداند نسبت به قدرت این غریزه زیاد هم دور از آبادی نگفته است. پیامبر هم فرمودند من از تو چیز بر امتم میترسم شکم و شهوت جنسی. ارتباطات دختر پسر به بهانههای مختلفی در جامعه ما شکل گرفته است و زیر بنای این مرز شکنی شیطان درون(نفس اماره) و شیطان بیرون( استعمارگر) و کم کاری خانوادهها و مراکز فرهنگیو به ویژه تلویزیون است که اندیشه و عمل تبلیغات تجاری بیشتر از این مسائل برایش اهمیت پیدا است. کمتر پسری است که فی سبیل الله با دختری طرح دوستی بریزد. هیچ گربهای محض رضای خدا موش نمیگیرد. و انسان با حتی اشیا انس میگیرد چه برسد به انسان نسبت به انسان دیگر. من بارها گفتهام بسیاری پسرها داستان روباه و زاغ را بهتر یاد گرفته اند. به همین دلیل وقتی با دختری طرح دوستی میریزند دوستی خود را مشروط مطرح می کنند. میگویند من از کجا بفهمم که من را دوست داری؟ و خود میگوید که تنها راه اثبات دوستی، تن دادن به رابطه است. در جامعه ایرانی - اسلامی بکارت دختر برخلاف جامعه غربی یک امتیاز بوده است. دشمنان برای این رفع این مشکل و درهم شکستن مرزها از سیاست گام به گام استفاده کردند. اما سیاست برخی افرادی که در زمینه آسیب های فرهنگی کار می کردند و جلسات زیادی در این باره داشتند میگفتند: سیدیهای زیادی به طور ارزان در دسترس جوانان قرار دادند در این سیدیها برای حل کردن مقطعی مشکل بکارت که برای دختران ایرانی مهم است به شکل غیر مستقیم القا میکردند که ناراحت نباشید اگر احیاناً رابطه به مسائل جنسی کشید، با ارتباط از دبر باشد تا مشکل هم به ظاهر پیش نیاید. و بعد....
مرام لوتی گری
«مردی اهل و عیال خود را سوار کشتی کرد. کشتی در چنگ امواج گیر کرد و شکست. از آن کشتی تنها همسر آن مرد نجات پیدا کرد. زن بر تخته پارهای از کشتی نشست. امواج او را به جزیرهای برد. در آن جزیره راهزنی زندگی میکرد که همة کارهای ناشایست را مرتکب شده بود. راهزن یک دفعه با زن مواجهه شد نگاهی به او کرد و گفت: آدمی زاده هستی یا پری؟آدمی زادهام. شعلههای شهوت در دل مرد زبانهکشید مرد خواست عطش میل خود را با کام از او بنشاند، زن بر خود لرزید. راهزن که حالت روحی او را دید گفت: چرا به خود میلرزی؟ اشاره به آسمان کرد و گفت:از خدا میترسم، تاکنون چنین کاری نکردهای؟ گفت: به عزّت خدا سوگند، خیر، راهزن گفت: با این که هرگز این کار را نکردهای و من با زور از تو میخواهم،این چنین از خدا میترسی، به خدا قسم که من سزاوارترم بدین ترس و هراس، پس پشیمان شد و توبه کرد و به خانهاش روانه گردید. در راه با راهبی هم مسیر شد. گرمی آفتاب آنها را اذیت میکرد. راهب به آن جوان گفت: دعا کن تا خدا بر سر ما سایه اندازد تا آفتاب ما را نسوزاند، راهزن گفت: پروندهام سیاه است و حیا میکنم از خدا چیزی بخواهم. راهب گفت: پس دعا میکنم تو آمین بگو. راهب شروع کرد به دعا و جوان آمین گفت. در آن حال ابری بر آنها سایه انداخت و زیر سایة ابر مقداری با هم راه رفتند تا راهشان جدا شد و راهب دید آن ابرها از آن به بعد تنها بر سر آن جوان حرکت میکند، با حیرت پیش جوان بازگشت و پرسید تو چه کار کردهای؟!، جوان داستان را شرح داد و راهب گفت: توبة تو مستجاب شده و به همین دلیل دعایت هم قبول شده است .بعد از این مواظب باش گوهرتوبهات را نشکنی .
شعار این هشدار
پیامبر(ص): برّوا آباءکم تبرّکم أبناؤکم و عفّوا تعفّ نساؤکم .
با پدران خود نیکى کنید تا فرزندانتان با شما نیکى کنند و عفیف باشید تا زنان شما عفیف باشند.
از: م. ح. قدیری
منبع: نرم افزار نیشها و نوشها.