زندگی عاقلانه

ای برادر قصه چون پیمانه است// معنا اندر وی بسان دانه است// دانه معنی بگیرد مرد عقل// ننگرد پیمانه را گر گشت نقل‏
بررسی کامل دیدگاهها و نظرات فقهی معظم له در مورد موسیقی، با توجه به نوشته های فقهی و اظهارات ایشان، که مجال دیگری می طلبد را به امید پروردگار، به زمانی دیگر موکول می کنم.


ایشان در مقاطع مختلف اینچنین فرموده اند:

 

« روحانی می گوید مـوسـیـقى، روح عشق بازی و شهوت رانی و خلاف عفت را در انسان تولید می کند و شهامت و شجاعت و جوانمردی را می گیرد و به قانون شرع حرام است و نباید در مدارس جزء پروگرام باشد تا این دو عنصر لطیف سریع الانفعال را به هم پیوند کند... رادیوی تهران که برنامه اش را در روزنامه ها دیده ایم بیشتر اوقاتش صرف کارهای کودکانه و موسیقیهای متنوع شرقی و غربی و ایرانی و مانند آن می شود که برای نشر بی عفتی در خانواده های محترم بهترین وسیله و دسیسه است.» [1]


« امروز که مملکت دست خود شما و مقدراتش دست شماها هست، هرکس در هر محلى که هست باید یک سازندگى، یک تحول، ایجاد کند. تحول به این معنا که رادیو تلویزیون در زمان طاغوت کارهاى طاغوتى مى‏کرد. نصف کارش به این مى‏گذشت که جوانهاى ما را تضعیف کند به واسطه موسیقى. موسیقى تضعیف مى‏کند روح انسان را. موسیقى اسباب این مى‏شود که انسان از استقلال فکرى مى‏افتد. نصف کار رادیو تلویزیون قضیه موسیقى بود ...اگر شما علاقه دارید به اسلام، علاقه دارید به کشور، علاقه دارید به ملت خودتان، این دستگاهى که دست شما هست- همه دستگاهها که نمى‏تواند همه دخالت بکنند- هر کسى آنجایى که دارد، این دستگاهى که دست شماهاست این دستگاه را اصلاحش کنید؛ یعنى غربى نباشید، غرب زده نباشید، که حتماً باید بین این خبر و این خبر، موسیقى باشد، این غربزدگى است، یک طرح دیگرى درست کنید، یک چیز دیگرى. اخبار را زیادترش کنید، یک کارهایى بکنید که موسیقى را ترکش کنید. شما خیال نکنید که موسیقى یک چیزى است براى یک مملکت مترقى. موسیقى خراب مى‏کند دِماغ بچه‏هاى ما را؛ مغز بچه‏هاى ما را فاسد مى‏کند. دائماً تو گوش یک جوان موسیقى باشد، این دیگر به کار نمى رسد؛ این دیگر نمى‏تواند فکر جدى بکند. اینکه ما مى‏گوییم که اینها را از بین ببرید و مکرر من گفته‏ام، شاید تا حالا ده مرتبه بیشتر من به آقاى قطب زاده گفته‏ام که آقا این را بردارید از آن، مى‏گوید نمى‏شود. من نمى‏دانم این «نمى‏شود» یعنى چه؟ چرا نمى شود؟ شما به عرض من گوش بکنید. من عرض مى‏کنم که اگر ما یک کارى که صلاح ملتمان است بکنیم، غربیها یا غرب زده‏ها بیایند به ما اشکال بکنند و بگویند که اینها کهنه پرستند، ما باید دست برداریم برویم سراغ آنها؟ یا نه، ما باید مصلحت خودمان را ملاحظه کنیم ... اینجا باید مسائل آقا، مسائل تلویزیون و رادیو مسائل جدى باید باشد نه مسائل هزل. مسائل موسیقى، مسائل هزل است، نه مسائل جدى. شما باید مسائلتان مسائل جدى [باشد]. شما مى‏خواهید یک مملکت درست بکنید. کسى که مى‏خواهد مملکت درستکند، باید مسائلش جدى باشد، نه مسائل شوخى و هزل باشد.اگر- چنانچه- فرض کنید که یک چیزى باید باشد مارش باشد، که ضایع نکند؛ تقویت بکند؛ نه موسیقى باشد که خراب مى کند جوانهاى ما را، خدا مى‏داند که خراب مى‏کند.»[2]


«قضیه موسیقى یک مطلبى است که خوب، طبع جوان به آن توجه دارد. اگر یک مدتى این عادت کرد که موسیقى را باز کند و گوش کند، مغز این از تفکر در امور جدّى باز مى‏ماند؛ مى‏رود دنبال همین قضیه. اینها امورى است که با نقشه درست کردند که جوانهاى ما را منحرف کنند.»[3]


« و از جمله چیزهایى که باز مغزهاى جوانها را مخدّر است و تخدیر مى‏کند موسیقى است. موسیقى اسباب این مى‏شود که مغز انسان وقتى چند وقت به موسیقى گوش کرد، تبدیل مى‏شود به یک مغزى غیر آن [مغز] کسى که جدّى باشد. از جدّیت، انسان را بیرون مى‏کند، و متوجه مى‏کند به جهاتى دیگر. تمام این وسائلى که حالا این بعضیش بود، و الى ماشاء اللَّه وسائل درست کرده بودند، همه براى خاطر این بود که ملت را از مقدّرات خودش غافل کند، و متوجه به جهات دیگر بکند، منحرف کند او را از مسائل روز که مبادا مزاحمش بشود. این یک برنامه بسیار مفصّلى بوده است که طرح شده؛ نه این است که من باب اتفاق مثلًا این مسائل واقع شده. نخیر، این یک طرحهایى است که آنهایى که طرّاح هستند طرح کردند، که این جوانها را به تباهى بکشند ... موسیقى از امورى است که البته هر کسى از موسیقى به حسب طبع خوشش مى‏آید؛ لکن از امورى است که انسان را از جدّ بیرون مى‏برد به یک مطلب هزل. دیگر این جوانى که عادت کرد که روزى چند ساعتش را با موسیقى سر و کار داشته باشد- که اینها شاید اکثر رادیوشان و تلویزیون‏شان از همین قسمها بود- یک جوانى که اکثر اوقاتش را صرف بکند در اینکه پاى موسیقى بنشیند و اینها، این از مسائل زندگى و از مسائل جدّى بکلى غافل مى‏شود، عادت مى‏کند، مثل همان که به مواد مخدّره عادت مى‏کند. کسانى‏که به مواد مخدره عادت مى‏کنند، دیگر نمى‏توانند یک انسان جدّى باشند که بتوانند در مسائل سیاسى فکر بکنند. فکر انسان را موسیقى جورى مى‏کند که دیگر نتواند در غیر همان محیط موسیقى و مربوط به شهوات و مربوط به موسیقى نتواند اصلًا فکر بکند ... دستگاه تلویزیون یا دستگاه رادیو که آموزنده باید باشد، قدرت بدهد به جوانهاى ما، جوانهاى ما را نیرومند کند، نباید دستگاه تلویزیون جورى باشد که ده ساعت موسیقى بخوانند. جوانى که نیرومند هست از نیرومندى برگردانند به یک حال خمار و به یک حال خلسه، مثل همان تریاک مى‏ماند این هم اینقدر با او فرق ندارد، این یک جورخلسه مى‏آورد، آن یک جور خلسه مى‏آورد. اینها باید تبدیل بشود. اگر بخواهید مملکتتان یک مملکت صحیح باشد، یک مملکت آزاد باشد، یک مملکت مستقل باشد، مسائل را از این به بعد جدّى بگیرید. رادیو و تلویزیون را تبدیلش کنید به یک رادیو و تلویزیون آموزنده، موسیقى را حذف کنید. نترسید از اینکه به شما بگویند که ما موسیقى را که حذف کردیم کهنه پرست شدیم! باشد ما کهنه پرستیم! از این نترسید. همین کلمات نقشه است براى اینکه شماها را از کار جدى عقب بزنند ... اینکه مى‏گویند که اگر چنانچه موسیقى در رادیو نباشد آنها مى‏روند از جاى دیگر مى گیرند موسیقى را، بگذار بگیرند از جاى دیگر، شما عجالتاً آلوده نباشید؛ آنها هم کم کم برمى گردند به اینجا. این عذر نیست که اگر موسیقى در رادیو نباشد، آنها مى‏روند از جاى دیگر موسیقى مى‏گیرند. حالا اگر از جاى دیگر موسیقى بگیرند، ما باید به آنها موسیقى بدهیم؟! ما باید خیانت بکنیم؟! این خیانت است به یک مملکتى، خیانت است به جوانهاى ما. این موسیقى را حذفش کنید بکلى، عوض این یک چیزى بگذارید آموزنده باشد. کم کم مردم را و جوانهاى ما را عادت به آموزندگى بدهید؛ از آن عادت خبیثى که داشتند برگردانید. اینکه مى‏بینید که جوانها اگر این نبود مى‏روند سراغ موسیقى دیگر، براى این که اینها عادت کردند! این شاهد بر این است که جوانهاى ما فاسد شدند. الآن ما موظّفیم که این نسلى که فاسد شده برگردانیم به صلاح و نگذاریم این کوچکهاى ما فاسد بشوند، اینها را جلویش را بگیریم، باید جدّ باشد این مسائل‏.» [4]


«یکوقتى بود که در تهران من گاهى ازخیابان عبور مى‏کردم، همین طور که آدم مى‏رفت موسیقى بود. در تمام دکانها صداى موسیقى که پخش مى‏شد، همین طور تا آخر موسیقى بود، این مغز را اینطور متزلزل مى کردند. حواس را مى‏بردند دنبال این مسائل، که مبادا راجع به آن مسائلى که مربوط است به زندگى‏شان، مربوط به مسائل انسانى‏شان هست، مربوط به استقلال مملکتشان است، مبادا متوجه به او بشوند، و همین طور هم هست. توفیق هم یافتند که اصلًا در طول این پنجاه و چند سال، الّا کمى از اوقات، آن هم کمى از مردم، باقى توجه به این مسائل اصلًا نداشتند.»[5]

«یک آدم افیونى نمى‏تواند فکر کند براى یک مملکت. یک آدمى که مغزش به موسیقى عادت کرد نمى‏تواند براى مملکت مفید باشد. و اینهایى که بازى خوردند از خارج، یا بازى نخورده عمّال خارج هستند، و ترویج موسیقى مى‏کنند، ترویج فحشا مى‏کنند، ترویج این کارهایى که جوانهاى ما را به تباهى مى‏کشد مى‏کنند، اینها نتیجه کارهایشان این است که یک مملکت را که قدرتش باید از جوان سرچشمه بگیرد، باید جوان، آن قدرت را داشته باشد تا اداره بکند، این قدرت را از جوان مى گیرند ... تمام توجه، تمام این مغز، مغز موسیقى مى‏شود. به جاى مغز جدّى، مغز لهوى مى‏نشیند. باید یک آدمى باشد که به سرنوشت خودش فکر کند، این فکر را از او گرفته‏اند»[6]

«نتیجه این مى‏شد که این نسل جوانى که باید براى این کشور مفید باشد، این نسل جوان بى‏تفاوت باشد نسبت به مسائل جدّى، یک مغزى که دنبال این رفت که موسیقى گوش کند- موسیقى که الآن هم هست که خیر، موسیقى یک چیزى مثلًا تربیتى است- یک مغزى که دنبال این رفت که موسیقى گوش بکند، و عادت به این [کرد] این مغز مریض مى‏شود، این نمى‏تواند فکر این بکند که کشورش به چه حال دارد مى‏گذرد، چه مى‏گذرد در آن؛ دیگر دنبال این نیست، مثل یک آدم هروئینى مى‏ماند» [7]

«این موسیقی ها همه مخدر هستند؛ یعنى جوانهاى ما را، جوانى که عادت به موسیقى کرد دیگر نمى‏تواند کار انجام بدهد، دیگر نمى‏تواند قاطع باشد‏.» [8]

«... و تحصیلات هم، همان طورى که در اینجا طرح دادید، موافق با وضع مملکت ما باشد؛ نه اینکه- فرض کنید- یک کلاس هم باز بشود براى- مثلًا- هنرهاى زیبا و کذا که جز براى عقب ماندن ما و جز براى بهره بردارى دیگران از آن نبوده، یا- فرض کنید- که فلان موسیقى و چیزهایى که در دانشگاه زیاد شاید بوده؛ من هم خیلى اطلاع ندارم، اینطور چیزهایى که به درد یک کشورى نمى‏خورد، مثل کشور ما، اینها نباشد؛ آن چیزى که احتیاج داریم باشد.» [9]

«من از اولى که انقلاب پیروز شد و این امور به آقایان واگذار شد، راجع به صدا و سیماى جمهورى اسلامى خیلى پافشارى داشتم که مسائلى که آنجا طرح مى‏شود، و وضع آنجا یک وضعى باشد که خودش مروّج اسلام باشد. اول هم بدتر شلوغ بود، خیلى خیلى ناگوار بود. زمانى که قطب زاده هم بود به ایشان من سفارش کردم که شما این موسیقى‏ها را بردارید، این چیزهایى که نمى‏توانید جدا کنید از هم، اصلش آن را نگذارید. ما یک کار حرامى را بکنیم که یک چیزى را مى‏خواهیم نشان بدهیم، این صحیح نیست، ایشان یا نتوانست یا نخواست، نشد. بعدش هم که اشخاص آمدند مکرر گفتند، که به ایشان هم گفتم که باید اینطور باشد که این یک نمایشى از جمهورى اسلامى است، هم محتواى آن و هم کیفیت، در محتوا هم نواقصى بود، خیلى بهتر شده است، لکن باز هم اصل اینطور [مطلوب‏] نیست که نیست ‏... باز هم این را تکرار مى‏کنم که موسیقى‏ها باز کمى هست، باید اشخاصى که مطلعند اینها موسیقى هستند مشاهده کنند ببینند اگر یک چیزى را مى‏بینند موسیقى‏اش را نمى‏توانید رد کنید، اصلش را رد کنید.
[آقاى محمد هاشمى، مدیر عامل وقت صدا و سیما: منظور غنا است؟]
همان را مى‏گویم [اگر] موسیقىِ حرام باشد.آن چیزهایى که راجع به جنگ است اینها چیزى نیستند.
[آقاى محمد هاشمى: سرودها؟]
بله، این‏ها چیزى نیستند، اما گاهى هم هست که غناست.» [10]


با سپاس




پی نوشت:

[1]-صفحه ی 214 «کشف اسرار»، (1323 شمسی)

[2]- صحیفه ی نور (9 / 156- 158)؛ قم- 28 تیر 1358، سخنرانی در جمع کارکنان بخش مالى و تولید سازمان صدا و سیما

[3]-همان (9 / 175)؛ قم- 30 تیر 1358، سخنرانی در جمع دانشجویان دانشکده بابل

[4]- همان (9 / 200- 205)؛ قم- 30 تیر 1358، سخنرانی در جمع کارکنان رادیو دریا

[5]- همان (9 / 243)؛ قم- 3 مرداد 1358، سخنرانی در جمع دانشجویان کاشان

[6]- همان (9 / 464)؛ مدرسه ی فیضیه ی قم- 17 شهریور1358، سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم

[7]- همان (10 / 37)؛ قم- 28 شهریور 1358، سخنرانی در جمع مسئولان و کارکنان آموزش و پرورش تهران

[8]- همان (12/ 326)؛ جماران- 31 اردیبهشت 1359، بیانات خطاب به محمدحسین طارمی، مدیر واحد اطلاعات صدا و سیما

[9]- همان (13 / 4)؛ جماران- 16 تیر 1359، سخنرانی در جمع اعضاى ستاد انقلاب فرهنگى

[10]- همان (18 / 287 و 290)؛ جماران- 17 دی 1362، سخنرانی در جمع اعضاى شوراى سرپرستى صدا و سیما
 
 
دررابطه با موسیقی سه نظریه از مراجع عظام تقلید وجود دارد : آنجه که بین همه مراجع تقلید مشترک است اینکه گوش دادن و نواختن موسیقی لهوی حرام است .

امّا در غیر لهوی: آقایان : امام، رهبری ، مکارم شیرازی ، سیستانی ، فاضل لنکرانی ، میفرمایند که اشکالی ندارد

آقایان : گلپایگانی و صافی گلپایگانی میفرمایند حرام است

آقایان بهجت و وحید خراسانی می فرمایند به احتیاط واجب حرام است

منبع استفتائات موجود در مرکز ملی پاسخگویی دینی