خداوندا! مرغ دلم را با شاخههای توسل و توکلت مأنوس ساز و کبوتر فطرتم را از گزند دام و دانه هوس مصون دار و پیوسته با نغمه حق حق دمسازش گردان
خدایا! روح با نشاط عبادت را در کالبد بیرمق بندگیام بدم. شهد شیرین ذکرت را به کام مناجاتهایم بچشان و مهر اُوراد و اسمای نیکویت را به دل زبان بینداز.
کریما! دادگاه وجدانم را لحظهای از حکمهای منصفانه الهامت محروم مساز و شلاق نفس لوّامهام را پیوسته بر تن نیتهای شوم و افکار زشتم فرودآر و با آتش نشان عنایت خودت، لهیب وسوسههای شیطانی که در درون من شعله میکشد را سرد گردان و هوسهای زشتم را با حکم نافذت محکوم به حبس عدم و فراموشی کن.
هستی بخشا! قاضی اراده و اختیارم را به اسحله قوی حکم صواب مجهز گردان و سازمان پیچیده ارادهام را مزیّن به قوانین الهی و صبر و همت گردان و نظام رفتارم را لحظهای از اجرای آئین نامههای بندگیات خالی مساز.
توبه پذیرا! مرداب عَفنِ گناهم، حال پرستشم را به هم زده. عفونت عصیان به قلب عبادتم زده و گرگ وسوسه به پیکر وجدانم حملهور شده. پس ای معبود! رنگ غفلت و زنگ خودخواهی را از آئینه عقل و دلم بزُدای و کام فطرتم را تشنه پرستش خود گردان و جرعههای معرفتت را به دل هجران کشیده ما بچشان.
الها! دست عنایتت را به تار دلم کش تا برای همیشه به ریسمان الهیات چنگ زنم. و کاری کن که تنها از تالار زیبای فطرتم موسیقی ذکر تو به گوش جانم برسد.
آفریدگارا! داستان بلند خداییات را به گوش تأمل و بندگیام بخوان و قصه شیرین خلقت خلیفه الهیام را از زبان شیرین الهامت برایم بازگو تا بلندای کرامت و فضیلت انسانیام را در آئینه تعجب و حیرت ملائکه نگران از پرستشمان باز بینم؛ همانهایی که از سر دلواپسی، سر بر آستان کبریائیات فرود آوردند و گفتند آیا میخواهی کسی را بیافرینی که در زمین خونریزی میکند و فساد؟ و در جوابشان گفتی من از این بشر چیزهایی میدانم که شما از آن بی خبرید.
بی نیازا! در رود رفتارم تنها آب خلوص جاری ساز و رشته دراز خواستههایم را به ریسمان محکم استجابت و مهر خود پیوند زن.
معبودا! وقتی که طلوع خورشید را در سجاده تکوینی تابش میبینم، زمانی که رکوع خورشید را در افق ستایش میبینم و لحظهای که به سجده و افول خورشید مینگرم، از عبادت خود خجل میگردم؛ پس ای مهربان! خورشید فطرتم را در قیام و قعود دائمی نمازت درآور که
خوشا آنان که اللّه یارشان بی |
که حمد و قل هو اللّه کارشان بی |
خوشا آنان که دائم در نمازاند |
بهشت جاودان بازارشان بی |
مجله اشارات،محمد حسین قدیری