اگر بخواهیم نموداری برای این نوع عشق رسم کنیم شاید این بهترین نموداری باشد که مفهوم این عشق را بیان کند. نمودار سهمی که در یک طرف عشق و در طرف دیگر زمان قرار دارد که این دو رابطه ی متقابل با یکدیگر دارند. در این نمودار همان طور که ملاحظه میفرمایید تا قبل از وصال میزان عشق و علاقه به بالاترین حد ممکن میرسد؛ اما با وصال عاشق و معشوق به یکدیگر سیر صعودی عشق متوقف میشود که اصطلاحا به «محل دفن عشق» موسوم است. با گذشت زمان، هر چه زمان میگذرد از میزان عشق و علاقه ی دو طرف در این نوع عشق کاسته خواهد شد.
اندازه این تصویر تغییر داده شده است برای نمایش اندازه واقعی کلیک نمایید .
برخی از ویژگی های افراد عاشق چنین است :
1- رفتارهای جستجوگرانه(39)؛فرد نه تنها با موضوع عشقی خود مشغله ی فکری دارد بلکه همیشه در جستجوی اوست ، به هر کجا که ممکن است باشد ، به هر کس که ممکن است از وی خبری داشته باشد ، به هر خبری که ممکن است از او نشانی داشته باشد، حتی زمانی که بین آنها جدایی نیست .
2- رفتارهای چسبنده(40) این رفتار در گروهی از عشاق که مانعی برای وصالشان وجود ندارد یعنی با هم هستند دیده می شود یا پس از مدتی فراق به هم رسیده اند . عاشق مانند کودکی که مادر گمشده خود را بازیافته است دائم به او می چسبد و دامنش را رها نمی کند گویی می ترسد مبادا یکبار دیگر ترک شود ، بنابراین رفتارش تملک جویانه است .
3- رفتار وابسته(41)؛فرد احساس می کند بدون وجود معشوق نمی تواند از عهده زندگی خود برآید . از تصمیم گیری عاجز است . در واقع در رابطه با معشوق نقش منفعل را می پذیرد و تصمیمات در مسائل مهم و جدی و یا حتی جزئی و ناچیز زندگی خود را به وی وامی گذارد . اعتماد به نفس و عزت نفس پایین دارد و خود را در برابر معشوق ضعیف و ناتوان می شمارد .
4-سرسپردگی و ایثار؛عاشق در تلاش مداوم است تا به هر بهایی معشوق را خشنود سازد پس ازخود می گذرد و خود را فدا می کند.
5- تجربه ی مجدد اردوی خاطرات؛فرد در زمانی که با معشوق نیست ممکن است خاطرات را مجددا تجربه کند . به جاهایی برود که قبلاً معشوق رفته است ، خریدهایی انجام دهد که وی انجام داده است و یا با تفریحات مورد علاقه ی وی خود را سرگرم سازد .
6- حسادت؛عاشق تمامی توجه و محبت معشوق را انحصارا برای خود می طلبد ، پس اگر معشوق کوچکترین توجهی به دیگری داشته باشد یا دیگری به او ، با واکنش حسادت آمیز روبرو می شود . عاشق در مسیر حسادت ، نه تنها به افکار انتقامجویانه گرفتار می آید بلکه ممکن است این افکار و احساس ها را به عمل درآورد و یا لااقل تهدید به عمل کند .
7- خشونت و طغیان دربرابردیگران؛اگر چه در برابر معشوق خاکسار و فروتن و رام است و گاه التماس می کند در برابر دیگران ممکن است پرخاشگر باشد و حتی دست به کارهای خشونت بار خطرناک هم بزند .
8- بی توجهی بهخود؛هر چند به هنگام دیدار و وصال خود را مطلوب معشوق می آراید و به خود می رسد ، در جدایی و فراق توجهی به خود ندارد و هر عملی در این جهت بیهوده و عبث به نظرش می آید .
9- انزوا؛ عاشق چه در وصال و چه در فراق انزواطلب است و از دیگران دوری می جوید و حضور آنها را مزاحم و ملال آور می یابد در آرزوی آنست که همیشه خلوت خود را با معشوق از وجود اغیار خالی سازد ، یعنی در وصال همیشه خلوت با او را می طلبد و در فراق خلوت با یاد او را .
10- تغییرات ناگهانی خلقی؛عاشقی افسرده دل و پریشان حال ، با خبری از معشوق به ناگاه زنده می شود و سرخوش .اگر چه شروع واکنش های ذکر شده در بالا نسبتا تدریجی است ولی سیر آن نوساناتی دارد . نه تنها کارکردهای اجتماعی ، شغلی و تحصیلی فرد را مختل می سازد بلکه سلامت جسمی و روانی او را هم تهدید می کند . به نظر دکتر صنعتی ، واکنش عشق فرایندی است که در آن هویت (42) فرد دچار دگرگونی می شود تا به آنجا که از من خود برای یگانه شدن با دیگری در می گذرد . چون درپی یگانگی با دیگری است ، یا دیگری را به جای من خود می نشاند و یا دیگری کمال مطلوب عاشق می شود و به جای من آرمانی و دلخواه او می نشیند یعنی دور زدنی برای ارضای خودشیفتگی(43) اوست . برای آنکه بتواند چنین کند ، معشوق و موضوع عشقی را آرمانی(44) می سازد تا دلخواه و کمال مطلوب او شود ، یعنی واقعیت معشوق را تحریف می کند . پس آنچه از معشوق می بیند واقعیتی تحریف شده و دستکاری شده است . تصویری آراسته به خوبی ها و زیبایی ها و پیراسته از کاستی ها و زشتی ها . یعنی بسیاری چیزها را نمی بیند و به عبارتی چشم عاشق کور است . معشوق را به کمال می رساند تا بتواند جاودانگی و بی مرگی را در این کمال بیابد . چون این تصویر کامل را به جای من خود و یا من دلخواه خود می نشاند دیگر جایی برای من او نمی ماند . گویی از خود تهی می شود ، انگار دیگر منی ندارد ، همه دیگریست یعنی من خود را نفی می کند. " من نه منم ، نه من منم ". چنین می کند تا از مرگ بگریزد و بی مرگی را تجربه کند . " دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم " . اما با تمامی این تلاش، هنوز مرگ پابرجاست و حضورش همچنان احساس می شود . انگیزه اش برای چنین تلاشی هراس از مرگ و نیستی بوده است پس ترس از مرگ ، سائق عشق است و عشق آن روی سکه ی مرگ.
بنابراین اگر زمانی مرگ موجودیت او را تهدید می کرد اکنون موجودیت معشوق او را تهدید می کند، اگر یورش مرگ به معشوق کارساز شود و موضوع او از دست برود، گویی خود او از دست رفته است چون از پیش منی نداشت که با از دست رفتن معشوق، اکنون بماند. معشوق جان اوست و با از دست رفتن جان ، او می میرد، یعنی که عشق علت حیاتست و سبب ممات .
http://www.askdin.com/showthread.php?t=14551&page=2
زندگی عاقلانه
ای برادر قصه چون پیمانه است//
معنا اندر وی بسان دانه است//
دانه معنی بگیرد مرد عقل//
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل