زندگی عاقلانه

ای برادر قصه چون پیمانه است// معنا اندر وی بسان دانه است// دانه معنی بگیرد مرد عقل// ننگرد پیمانه را گر گشت نقل‏

اشکال:

عصر فعلی زمان تولید و رقابت و تکنولوژی است. هر چیزی که مانند روزه تولید را کاهش دهد مضر است و هر چه سبب افزایش تولید شود خوب است.
پاسخ:

توجه به نکات زیر این شبهه را رفع می کند:
1- ابعاد وجودی ما مانند بدن قابل پرورش هستند. روزه دارانی که تمرین کرده اند به ویژه از قبل از بلوغ، در ماه روزه خیلی راحتند. بین مسلمانان دنیا می بینیم که بسیاری از روزه داران در میدان کارهای سخت کشاورزی و معدن یا ورزشی مثل فوتبال از ماه مبارک استقبال می کنند و روزه خللی به کارشان وارد نمی کند.
توان انسان این قدر کم نیست که با چند ساعت روزه ضعیف و ناتوان شود. به ویژه اگر از قبل از بلوغ برنامه های خودمهارگری مثل روزه و نماز و... را تمرین کرده باشد. امام صادق (ع) فرمود: ما ضَعُف بَدَنٌ عمّا قَوِیَتُ علیه النّیّة؛ وقتی قصد و انگیزه قوی باشد بدن احساس سستی نمی کند.1 مرتاض ها و زاهدان ثبات کرده اند توان انسان خیلی زیادتر از چیزی است که فکر می کنند.
2- در جنگ جمل مالک اشتر با عبدالله بن زیبر تن به تن شمشیر کشیدند آن قدر مبارزه کردند بعد شمشیرها را زمین انداختند و کشتی گرفتند روزی بعد از جنگ جمل مالک با عایشه دیدار کرد او به مالک گفت از دستت ناراحتم آن روز به خواهر زاده من این طور جنگ کردی مالک اشتر گفت سه شبانه روز غذا نخورده بودم وگرنه او از دستم جان سالم به در نمی برد. علت این گرستگی هم این بود که اگر شهید شود بدنش در میدان جنگ بو نگیرد.2
3- مدیران کارخانه ها و شرکت ها می توانند برنامه ای بریزند که افراد ضعیف کارشان سبک تر شود. تغییر در شیفت کاری، کم کردن ساعات شیفت، فعالیت بیشتر بعد از افطار تا سحر، جبران در ماه های غیر روزه، فرستادن نیرو به مأموریت، مرخصی دادن به برخی و..  از جمله این برنامه هاست.
4-  افرادی هم که احتمال عقلایی می دهند که روزه برایشان ضرر قابل توجهی دارد نباید روزه بگیرند.
5- انسان چهار بعد جسمی، ذهنی، اجتماعی و معنوی دارد. در رشد و تولید نباید کاریکاتوری فکر کنیم و فقط بعد جسمی را رشد دهیم. حتی اگر تولید مقداری کم شود ولی فضائل انسانی رشد کند با به رشد متوازن شخصیت کمک شده است. در بسیاری از موارد مفاسد اقتصادی و اجتماعی بسیار شایع بین کارفرمایان و زیر مجموعه آنها مانند اختلافات و مشاجرات، زد و خوردها، انتقام و آسیب رسانی به فرایند تولید، کارشکنی، اعتصاب، دروغ به اداره کار، تبانی برخی مسؤولان اداره کار با دزدان، دزدی، کم دادن و تعویق در حقوق، کم کاری، تدلیس، تقلب، احتکار، رشوه، پارتی بازی، زدو بند در پیمانکاری، اختلاس و.. به دلیل رشد مادی و غفلت از تربیت بعد روحی است.3
6- ضعف و لرزش جزئی دستان به شکل موقتی از نظر فیزیولوژیکی برای ما خطری در پی ندارد. هنگام لرزش دست، اگر روزه‌دار به فرمان گرسنگی صادر شده از مغز پاسخ ندهد، مغز به آنزیم‌های موجود فرمان می‌دهد که چربی‌های ذخیره شده در بدن را به قند تبدیل کند. از آن جا که قند خون در انسان #مثل_بنزین برای ماشین است با بالا آمدن قند خون دیگر احساس گرسنگی نمی‌کنیم و لرزش دست متوقف می‌شود.  اسلام توصیه کرده است که با خواب قیلوله، بوئیدن بوی خوش، خوردن سحری و شروع افطاری با آب توان خویش بر روزه داری را افزایش دهیم.


1. وسائل الشیعه؛ ج 1، ص 7.
2و3 - نک: مرتضی مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ج1، 51. https://lms.motahari.ir/

منبع: بوسه بر دست 3(الفبای کار و کارگری از منظر اسلام)، محمدعلی قدیری، محمدحسین قدیری، نشر مرکز مدیریت حوزه علمیه اصفهان.


تا توانی می گریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند

نویسنده: محمدحسین قدیری
سال‌ها بود مادرم را از دست داده بودم. با پدر پیرم زندگی می‌کردم تا این‌که بخت در خانه‌ ما رو زد. من نیمه‌ گمشده‌ خودم را که خدا برام فرستاده بود پیدا کردم. شور و شعف منزل و از همه مهم‌تر چهره و چشمان پدر پیرم را بهاری کرد. همسرم واقعاً هدیه خدا بود، همان فردی بود که همیشه از خدا می‌خواستم. همان کسی که شب‌ها در خواب و روزها در خیال‌پردازی‌هایم دنبالش می‌گشتم. زندگی ما شروع شد. همه چیز به خوبی می‌گذشت تا این که سایه
غول مشکلات بر زندگی ما افتاد. من از بزرگی این غول وحشت داشتم. خزان بوستان شوهرم شروع شد و او به اختلال روانی مبتلا شد؛ اختلالی که دنیای آن را آشفته ‌کرده بود. وقتی سراغش می‌آمد دیگر من و فرزند دلبندش را هم نمی‌شناخت، حتی با خودش هم بیگانه می‌شد و خودزنی می‌کرد. هر از گاهی این غول به زندگی ما حمله می کرد. من که به تحصیل علاقه داشتم موفق شدم سه لیسانس بگیرم، اما با این مدارکی که برخی در حسرت یکی از آنها بودند نمی‌توانستم باری از دوش خودم و خانواده بردارم. گاهی از وضع شوهرم خسته می‌شدم. از این که من تکیه گاهش بودم احساس خوبی نداشتم. من که زن بودم و سرتا پا نیاز به ناز داشتم، شده بودم نازکش او. وای خدای من! همه‌ آرزوهایم انگار بر باد رفته بود. نمی‌دانم چرا با بی قراری برای رسیدن به آنها دنبال میان‌بُر می‌گشتم؟! دنبال یک معجزه! یک جادو! یک قرص یا دارو بودم که بتواند خوشبختی را مثل تخت سلیمان، در یک چشم بهم زدن برای من مهیا کند.شب و روزم در همین خیال‌ها سپری می‌شد. من هم هر روز درمانده‌تر از دیروز می‌شدم.مانند فردی بودم که در جزیره‌ای گرفتار شده باشد. احساس می کردم شاید این آقا کشتی نجات من باشد که می تواند مرا از چاه تنگ و تاریک و عمیق تنهایی درآورد. یک ریس برایش درد و دل کردم. او با خون‌گرمی به حرفایم گوش می‌کرد. همدلی و همراهی او سبب شد تا من از سیر تا پیاز زندگی‌ام رو براسش بگویم. انگار گوشش را وقف شنیدن مشکلاتم کرده بود. هر قدر بیشتر صحبت می کردم احساس آرامش بیشتری می کردم. او نیز با تأیید، سکوت و لحن کلامش از التهابم می‌کاست و آبی بر آتش درونم می‌ریخت.
خیلی وقت بود که احساس سنگینی می‌کردم. آتش‌فشان دلم که سالها خاموش شده بود بغضش ترکید و بعد فوران هیجانات منفی به بیرون با گریه‌ای طولانی، آرام شد.آن روز گذشت. من با سخنان معنوی و امیدبخش آن آقا برای زندگی نیرویی دوباره گرفتم. بلند شدم تا زندگی‌ام را باز سازی کنم و به خودم، بچه و شوهرم برسم.مانند ماشینی بودم که بعد از ماه ها توقف سوخت به آن رسیده بود. با این انرژی، در زندگی می‌جوشیدم و می‌خروشیدم. هر وقت، از هر سو، موج مشکلات به طرفم می‌آمد سراغ تلفن یا اینترنت می‌رفتم، تا با او درد و دل کنم و از او راهکار بخوام. سن و تحصیلاتش از من کم‌تر بود. تجربه زیادی از زندگی نداشت. بنابراین از گفتگوی با او چیزی یاد نمی گرفتم، او فقط نقش آینه‌ای را در زندگی من بازی می کرد که من بتوانم خودم را در آن بهتر ببینم و مسیریابی کنم.
 
ادامه دارد....

 


اول عشق و عاشقی نگاهه
نگاه مثل آب زیرکاهه
بین شماها عشقو می‌شه فهمید
از تو نگاها، عشقو می‌شه‌ فهمید
عشق، اخوی، آتیش زیردیگه
نگاه آدم که دروغ نمی‌گه
نگاه می‌گه: «عاشقتم به مولا
به قلب من خوش‌اومدی،‌بفرما»

کلید واژه : فرازبان و زبان بدن

شعر طنز دوره آخر الزمانه مَشتی!

مرحوم ابوالفضل زرویی نصرآباد
ببینید


پدرم را نزد متخصص مغز و اعصاب برده بودم. با دستی لرزان بازویش را گرفت و گفت: دستم درد می کند.
دکتر در یک جمله گفت: به خاطر آرتروزه!
وقتی با این جمله سرد پزشک مواجه شدم با خودم گفتم: ضریب هوش منطقی دکتر پایین نیست، ولی هوش معنوی و هوش هیجانی بسیار ضعیفی دارد. چنان برخورد کرد که گویی شما مشکل ماشینتان را نزد مکانیک بیان می کنید و او هم
مثلا می گوید واشر سرسیلندر مشکل دارد! انسان چهار بعد زیستی، ذهنی(روانی)، اجتماعی و معنوی دارد.(1) حکمای گذشته در کنار جسم ابعاد دیگر را هم در نظر می گرفتند، ولی  متاسفانه معمولا پزشک از بعد روان غافل می شود و روان شناس از بعد جسم.

1) هر یک از ما موجودی زیستی-روانی-اجتماعی- معنوی هستیم؛ each one of us is a bio-psycho-socio-spiritual entity
William.M. Struthers, Wired for Intimacy, p145


ر.ک: مثل های روان ( تمثیل های روان شناختی) محمدحسین قدیری، نشر مرکز مشاوره و روان درمانی ماوا

 

 


1- لازم است یک متخصص حاذق با تحقیق و بررسی گزینش کنیم
2- این که به تخصصش اعتماد کنیم
3- داروها نسبت به مدت زمان بیماری زمان نیاز داره برای اثر بخشی و قاعدتا باید منظم مصرف شود طبق دستور.
4- قطع مقطعی و دائم دارو فرایند درمان و اثربخشی را با تاخیر و مشکل مواجه می کنه و عوارض بدی معمولا همراه دارد.

5- بدن افراد نسبت به داروها یکسان جواب نمی دهد بنابراین گزارش ما به متخصص برای تنظیم دارو موثر لازم و ضروری است.

6- هر دارویی حتی قرص سرماخوردگی عوارض خودش را دارد. چاره عوارض قطع مصرف نیست. باید با مشورت با پزشک عوارض را مهار یا قطع کنیم. گاهی دارو عوض می شود. زمانی دوز دارو کم می شود یا دارویی اضافه می شود. در کنار آنها توصیه های ورزشی و خوراکی نیز داده می شود.

7- داروهای روان پزشکی همگی آرام بخش و اعتیادآور نیست. داروهای آرام بخش قوی را متخصص برای زمانی محدود تجویز می کند بنابراین افرادی که موقع مصرف این دارو با عوارض مواجه می شوند و دارو را قطع می کنند خیلی زود قضاوت کرده اند. کار آنها مثل این است که فردی بعد از آمپول بی هوشی یا بی حسی دندان پزشک بگوید عوارض دارد و درمان را نیمه کاره رها کند.

8- دارو درمانی در زمانی که مشکلات زیستی و ژنی وجود دارد خط اول درمان هستند و حیاتی اند. ولی همان طور که علل بیماری متنوع است درمان نیز متنوع است نیاز به دارو درمانی و مشاوره و انجام تمرین های خودیاری است.

 

ر.ک: مثل های روان ( تمثیل های روان شناختی)، محمدحسین قدیری، نشر مرکز مشاوره و روان درمانی ماوا