موسیقی طبیعت
محمدحسین قدیری
ببار، تا مردم، گوشه ای از دریای لطف و ریزش رحمت خدا را حس کنند. ببار تا بار دیگر، چشمان تفکرمان، سر از بیکرانه های لطف ایزدی درآورد.
ببار تا اندیشه هایمان برای لحظاتی مهمان تازگی گلها و عمق طراوت تکرارت گردد.
ببار تا حوض تأملمان لبریز از شادابی اسرار آفرینش شود.
ببار و کریمانه خود را به دستان تفدیده دشت ها جاری ساز. ببار تا کودک تصورمان بار دیگر زیر شبنم های نقره فامت به رقص آید و سرمست از موسیقی شُرشر ناودان هایت گردد.
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
باران، اشک جاری هستی است که از عمق حکمت میجوشد تا در مراسم احیاءاش، سبزه ها و گلها را تا صبح قیامت، بیدار از تازگی و سرشار از نشاط نگه دارد.
باران، مراسم غبار روبی آسمان دلهاست که در دود و دم کارخانههای فراموشی، سیاهی خودخواهی گرفته اند.
باران، قاصدکهای نویدبخش خرّمی اند که به سراغ تک تک بوتهها میروند و آنها را به عروسی رویش دعوت می کنند.
باران، نوازش مهر خدا بر سر سبزه ها و تبسم رحمت الهی به سوی آه ها است.
باران، عصاره آه اقیانوس ها در تب و تاب خورشید است و زمزمه خوش رویش در گوش طبیعت.
باران، مسکرهای تمام عیار بهار در کاسه امید کشاورزان است.
باران، قطره های خون زندگانی در کالبد هستی و بلندترین آبشار خلقت است که از گرده نرم آسمان، به دامان سخت زمین سرازیر میشود، اشک شوق ابرها در انتظار رسیدن سبزههاست.
باران، اقیانوس پرندهای است که با قطار ابرها، خود را به خانه التماس و دعای مردم رسانده است؛ پرندهای که گاه از دامن ابرها بر دامنه کوه ها می نشیند و گاه، از شاخه رودها، تا عمق آسمان ابرها پر می گشاید.
تو را دوست داریم. تو را با نغمه هایت، ای آواز جاری طبیعت! با ضرباهنگ فرودت برسیم برگها و شاخه ها، دستی بر تار اندیشه ها می کشی، ای که با تو، گام های موج جویبارها، بلندتر میگردد!
تو را دوست داریم ای رگبار مسلسل غیرت حق بر سر و سینه نامحرمان و ای مرهم نوحه های نوح علیه السلام در بیابان خشکیده!
با آمدن تو بود که کشتی نجات بخش نوح، پر در آورد، ای مظهر رحمت الهی، ای باران!
نشریه / ماهنامه اشارات 60 (اردیبهشت 1383)